سلام به خدای خوبم ... وسلام به تو عشق عزیزم ...
امروز حالم بهتره چون صدای قشنگت رو شنیدم و جون گرفتم ...
میلاد عزیزم نمیدونم اونجا چی کار میکنی ولی آقا داداشت خیلی اذیت میکنه هااا ... یادت باشه (انشالله )اومدی کلشو بکنی ... هی منو میترسونه میگه الان دارن رزه میرن یا سینه خیز ... اخه مگه رفتی جنگ ( خدایی نکرده)...
راستی میلادم یه چیزی یادم اومد ... تو گوشیت رو نبردی چرا گذاشتی خونه دم دست اخه ؟؟!! ... محمد دیروز میگفت خط خودشو گذاشته روش ... عکسای من که توو گوشیت بود اخههههه ... کلی موندم تو فکرش ...
امروز باید برم باشگاه ... تا خفم نکردی ... حسم نگرفت سانس اول برم همون سانس اخر میرم ، بی خیال عاطفه ، اگه دوست داره منو ببینه اون سانس اخر بیاد ...
خیلی دلم برات تنگ شده میلادم ... شنیدم شاید 5 شنبه و جمعه ها بیای تهران ... این هم خوبه هم بد ... خوبیش اینه که شاید بیای منم ببینی ... بدیشم اینه که من حسودیم میشه ... همونی که به خودتم گفتم ...
راستی دیشب دل درد شدید گرفته بودم بدجوری بهت نیاز داشتم ... شبا هم به صورتی خیلی عجیبی خواب به چشام نمی یاد ساعت 8 صبح که میشه خوابم میره تا 11... الان میخوام برم حموم ... بعد از باشگاه بازم می یام واست مینویسم عشق من ... عزیز دلم ...
عزیزم ... نفس من ... به خدای بزرگ می سپارمت و برات همیشه سلامتی رو از خدا میخوام ...
و بی صبرانه منتظرتم تا بیام تو آغوش گرم و پر از مهرت ... تا همیشه عاشقتم میلاد عزیزم تنها امید من واسه نفس کشیدن ...
بوسسس ... بغلللل ...