-
خدایا این بود سهم من ؟
دوشنبه 16 شهریورماه سال 1388 00:57
به نام خدا ... +_+_+_+_+_+_+_+_ این پست به خواسته میلادم ادیت شد و نوشته اصلی تووی چرک نویس ذخیره شد ... فقط شعر رو میزارم بمونم ... میلادممممممممممم عاشقتممممممممممم تا همیشهههههههههه عشق من ... +_+_+_+_+_+_+_+ تو رو تو گریه می بوسم ، تو رو که غرق لبخندی رو این حالی که من دارم ، چرا چشماتو می بندی بذار این آخرین روز...
-
اخرین اپ مرداد ماه ...
جمعه 23 مردادماه سال 1388 19:23
هوالمحبوب ... سلام به تک ستاره اسمون قلبم ... سلام به میلاد دوست داشتنی خودم ... دلم برات بی نهایت تنگ شده عزیز دلم ... انقدر که دلم میخواد بال داشتم بتونم پرواز کنم و بیام کنارت ... دلم میخواد میتونستم همین الان بغلت کنم ... همین الان گرمی تنت رو حس کنم ... همین الان نوازش دستهای مهربونت رو روی گونه هام حس کنم ......
-
فدای تو بشم من
پنجشنبه 22 مردادماه سال 1388 02:02
به نام خدا ... سلام به تنها امید زندگیم ... نفس خودم ... عشقم ... عمرم ... میلادم .... فدای تو بشم من که دلم برات یه ذره شده ... وای میلادم این خیاطی ها تموم نمیشه از شرشون خلاص شم ... انشالله شنبه عصر هم باید بریم ... وای که کلافه شدم حسابی ... البته چیزیشون دیگه نمونده اگه درست حسابی وقت بزارم دو ساعته تمومه ... اما...
-
جونه منی تو میلادم ...
دوشنبه 19 مردادماه سال 1388 00:26
به نام خدا ... سلام میلادم ... سلام نفسیه من ... سلام عزیز دلم ... چند روزه شدیدا درگیرم نمی رسم وبلاگ رو برات اپ کنم ... البته خودت کاملا در جریانی نفسم ... خیاطی همه وقتمو می گیره وقتی هم پای نت هستم به سایت ها می رسم ... دیگه جایی نمیتونم برم ... قربونت برم میلادم ... میدونی چقدر دلم برات تنگ شده ... دارم برات بال...
-
عشق خودمی ...
پنجشنبه 15 مردادماه سال 1388 02:14
به نام خدا ... سلام عزیز دلم ... سلام نفس من ... سلام عمر من ... خوبی جیگر من ؟ دلم برات یه ریزه شدی میلادیم ... عزیز دلم چند روز آپ نکردم ... خودتم میدونی خیلی سرم شلوغه ... و پای نت نمی یام زیاد وقتی می یام هم یکمی توو سایتمون پست میدم و باز می رم دنبال کارای خیاطیم ... حسابی خسته شدم هر چقدر میدوزم تمومی نداره ......
-
دومین شب اردوی میلادم ...
دوشنبه 12 مردادماه سال 1388 00:07
هوالمحبوب ... سلام به میلادم ... سلام به عزیز دلم ... سلام به عشقم ... سلام به عزیز دلم ... میلاد امشب فقط میخوام برات گریه کنم ... خیلی دلم گرفته میلادم ... خیلی تنهام ... من تو رو میخوام ... دلم داره می ترکه از غصه میلادم ... عشق من زندگی رو دوست ندارم ... من زندگی رو با تو میخوام ... می دونی فردا چه روزیه میلادم ؟...
-
شب اول اردوی سه روزه ...
یکشنبه 11 مردادماه سال 1388 02:33
به نام خدا ... سلام به میلادیه خودم ... به عشقم ... به عزیز دلم .. سلاممم میدونی چقدر دلم برات تنگ شده ؟ عشقمو می خوام ... میلادمو میخوام ... عزیز دلمو میخواممممممم ... وای میلادم برای اولین بار توی این یک سال و 4 ماه ... سه روز ازت بی خبرم ... بی تاب اینم که زودی دوشنبه بیاد و بهم زنگ بزنی وصدای گرمت رو بشنوم ... به...
-
خیلی میخوامت...
جمعه 9 مردادماه سال 1388 02:45
به نام خدا ... سلام به عشق عزیزم ... به میلاد خوبم ... میلادم امروز حالم بهتر بود ... از صبح که باهات حرف زدم خوب بودم ... اما از عصر دوباره ریختم بهم ... خیلی منتظر تلفنت شدم اما نزدی ... دارم از دلتنگی خفه میشم عمرمن ... میلاده من ... نفسم کاش پیشم بودی ... خیلی میخوامت و به وجودت نیاز دارم ... امروز عصر ابجی با...
-
برای تنهاییمون ...
سهشنبه 6 مردادماه سال 1388 19:15
هوالمحبوب سلام به تک ستاره اسمون قلبم میلاد عزیزم ... عشق من دلم بی نهایت برات تنگ شده ... دیشب وقتی رفتم بخوابم ... بغض چند روزم ترکید و تا نزدیک صبح اشک ریختم ... برای تنهاییمون ... تنهایی من اینجا و تو اونجا ... کاش می شد پیش هم بودیم ... روزای سختیه ... اره خیلی ها مثل ما یا بدتر از ما هستن ... اما اینا باعث نمیشه...
-
همچین میلادی کی داره ؟!؟!
یکشنبه 4 مردادماه سال 1388 21:39
به نام خدا ... سلام سلام ستاره !!! همچین میلادی کی داره ؟!؟! ...من دارممممم ...هیچکی نداره جز من ... فقط من ... یه دونه است و اونم خدا داده به من ... اومممممم ... همین الان زنگ زدی ... اما کارت تلفنت اخرش بود ... خیلی کم حرف زدیم ... زود قطع کردی ... اخه من دلم تنگ شده بودددد ... میدونی چقدر منتظر بودم الان زنگ بزنی...
-
خدایاااااااا همیشه سایه عشقم...
شنبه 3 مردادماه سال 1388 21:48
یه نام خدا ... سلام به تنها عشق زندگیم ... سلام به میلاد خودم ... خوبی نفسی جون من ؟ قربونت برم من ... دلم برات یه ذره شده ... نمیدونی که چقدررررر میخوام پیشم باشی ... میلادم ... عزیزم خیلی دوست دارم ... عاشقتم میلاد خودم ... اتفاقات رو تقریبا تووی تلفن بهت میگم ... امروزم که خودت میدونی و بهت گفتم یه مزاحم و بی شخصیت...
-
نمیدونم باید چی کار کنم...
پنجشنبه 1 مردادماه سال 1388 00:35
به نام خدا ... سلام میلادیم ... نفس من میلاد من دلم خیلی تنگ شده ... خیلی خیلی خیلی زیاد دلم گرفته از دلتنگیت ... دستم به هیچ جایی بند نیست ... نمیدونم باید چی کار کنم ... امروزم باز نشد بهت تلفن کنم ... توام که زنگ زدی ظهر که راحت نشد حرف بزنم چون توو اشپزخونه بودم .. عصرم که زنگ زدی قطع شد و دیگه نزدی ... خیلی منتظر...
-
دلم میخواد یه روز بیاد نگات کنم یه عالمه...
سهشنبه 30 تیرماه سال 1388 18:17
به نام خدا ... سلام به تنها ستاره زندگیم ... سلام به میلاد عزیزم ... اول از همه بگم دلم برات یه ذره شده عشق من ... امروز حالم تقریبا خیلی خوبه میلادم ... چون تا الان ۴ بار باهات حرف زدم یه بار صبح ساعت ۵:۴۹ دقیقه صبح ... یه بار ساعت ۹:۵۹ دقیقه صبح ... یه بار ۱۴:۱۸ دقیقه ظهر ... و بار اخر هم ساعت ۱۷:۱۹ دقیقه ......
-
عذر خواهی ...
دوشنبه 29 تیرماه سال 1388 22:56
به نام خدا ... بازم سلام نفسیم یه چیزی رو یادم رفته بود بگم... اومدم که بنویسم ... من یه عذر خواهی خیلی خیلی بزرگ به عشقم بدهکارم ... اون یه هفته که عشقم اصلا نمی تونست زنگ بزنه ... من زود قضاوت کردم فکر میکردم منو یادت رفته ... عشقم عزیزم میلادم ... منو ببخش .. تو شرایط روحی خیلی بدی بودم ... اما اصلا به عشقت شک...
-
کی مرا با خود از اینجا می بری ؟
دوشنبه 29 تیرماه سال 1388 17:46
به نام خدا ... سلام به تک ستاره آسمون زندگیم ... چند روزی رو که اومده بودی مرخصی و پیشم بودی بلاگ رو آپ نکردم ... چون دلم می خواست تمام لحظات رو با تو حرف بزنم و چت کنم ... یکمی این روزا سختی کشیدیم خوب هر دومون خسته بودیم ... شرایط روحیمون یکم بهم ریخته ... اما مهم اینه که توو اوج سختی هم عاشق هم و کنار همیم ... مهم...
-
بر مشــامم عطـــر گامت میرسد...
چهارشنبه 24 تیرماه سال 1388 20:40
برسرم امشب هوای کوی توست درفضای خانه امشب بوی توست بر مشــامم عطـــر گامت میرسد اشتیاقم آرزوی روی تــوست شوق عشق و همــدلی دارد دلم تیر عشـقم در خم ابروی توست امشبم طرحی دگر دارد ز تو رنگ شب مفتون رنگ موی توست پر کشد حس نجیبی در فضـا عاشقی جادوی ناب خوی توست هجر تو آتش کشد این سینه را مرهم زخم دلم داروی تـوست شوق...
-
اولین مرخصی به سلامتی ...
چهارشنبه 24 تیرماه سال 1388 15:24
به نام خدا ... سلام نفسیه من خوبی میلادیم ؟ دلم برات یه ذره شدهههه عشق من ... وای میلادم دلم خیلی درد میکنه ... صبح که زنگ زدی چقدر حال داد ... وایییییییییی ... از ذوق دل دردم یادم رفته بود وقتی باهات حرف میزدم ... میلادم گمون نکنم امروز بتونم برم باشگاه باز ... این ماه الکی پول دادم نباید می رفتم ... فکر کنم سر جمع...
-
یه عالمه اه و ناله ...
چهارشنبه 24 تیرماه سال 1388 01:00
(به نام خدا ) سلام میلاد عزیزم ... خوبی نفس من ؟ میلاد امشب اومدم با یه عالمه اه و ناله ... دیدی چی شد میلادم ؟ دیدی نشد بهت زنگ بزنم ؟ دیدی امشب صداتو نشنیدم ؟ دیدی ؟ اره میلادم اره عشق من نشد زنگ بزنم ... به خاطر همون بنایی که دیروز بهت گفتم ... سیم تلفن اشکال پیدا کرده بود ... لعنتی ... لعنتیییییییی ... دقیقا ساعت...
-
کلی شکرت خدایااااااااااااا ...
سهشنبه 23 تیرماه سال 1388 00:18
سلام عشق من عمر من میلاد من ... حرف که زیاده واسه گفتن اما خلاصه میگم برات ... نتم از شنبه قطع بود وامروز وصل شد به خاطر مشکل فنی از مخابرات ... امروز تولد سینا بود عصری رفتیم بیرون و شام هم بیرون خوردیم و یه جشن کوچیک ابجی گرفته بود ... هر چند خیلی وقته هیچ جا بهم خوش نمی گذره چون همه جا کمبود حضور تو رو حس میکنم ......
-
خیلی دوست دارم .
جمعه 19 تیرماه سال 1388 16:09
به نام خدا ... سلام میلادم ... میلادم دلم گرفته ... امروز حالم اصلا خوب نیست ... چرا مراقب نبودی اخه ... سرماخوردی حالا ... تا خوب شی من دیوونه میشم ... توام که خیلی بد مریض میشی ... خدااااا ... کاریم نمیتونم کنم ... نه پیشتم بتونم خودم کاری کنم نه جایی هستی که یکمی خیالم راحت باشه ... میلادم دلم میخواد بودی باهم حرف...
-
دلم برات تنگ شده ...
چهارشنبه 17 تیرماه سال 1388 00:45
امشب اومدم فقط همینو بگم ... جیگر من دلم برات تنگ شده ... عزیز دل من دلم برات تنگ شده ... جون من دلم برات تنگ شده ... تک ستاره من دلم برات تنگ شده ... امید زندگی من دلم برات تنگ شده ... سایه سر من دلم برات تنگ شده ... نفس من دلم برات تنگ شده ... زندگی من دلم برات تنگ شده ... عمر من دلم برات تنگ شده ... عشق من دلم برات...
-
دقایق لعنتی
دوشنبه 15 تیرماه سال 1388 18:00
ثانیه ها ثانیه های لعنتی چقدر کند حرکت می کنید چرا یکمی نمی دویید ... دقایق دقایق لعنتی زود باشید سریعتر برید جلو ... ساعت ها ساعت های لعنتی چرا خوابیدین ؟ بلند شین بدویین ... روز ها روز های لعنتی چرا تکون نمی خورین چرا مسخ شدین چرا نمی گذرین ... چرا نمی زارین دستای ما به هم برسه ... لعنتیا چی از جون ما میخوایین ......
-
دلم تنگ اســـــــــت
یکشنبه 14 تیرماه سال 1388 01:50
سلام میلادم ... میلادم دلم تنگ شده ... میلادم دلم میخواد ببینمت ... میلادم به دادم برس ... میلادم چقدر سخته دوری ... میلادم چطوری تحمل کنم اخه ... وای میلادمممممممم میلاد جونممممم دلم برات پر می کشه ... کی میتونم ببینمت ؟؟؟؟ میخوام بیام بغلتتتتت ... نمیدونی چقدر دلم گرفته ... نمیدونی چقدر تنهام میلادم ... من فقط تو رو...
-
منتظرم ...
جمعه 12 تیرماه سال 1388 23:21
به نام خدا ... سلام عشق من ... سلام به تنها امید زندیگم ... سلام به میلاد خودم امورز صبح زنگ زدی ساعت ۶:۴۲ دقیقه ... زمانشم ۳:۱۴ ثانیه بود ... من که نتونستم حرف بزنم ... چون صدامو می شنیدن خانوادم اون موقع خر بیار باقالی بار کن ... چقدر دلم برات تنگ شده بود ... خیلی خوشحالم که زنگ زدی ... همین که صداتو شنیدم برام دنیا...
-
من و انتظار، تنها
پنجشنبه 11 تیرماه سال 1388 19:33
سلام خدای من ... خدایی که فقط تویی که تنهامون نمی زاری،بقیه همه ... دیگه حتی جون ندارم آپ کنم ... حس خوبی ندارم ... دقیقا احساس یه مرده متحرک رو دارم ... امروز دوباره من و لحظه ها هم آغوشیم من و انتظار، تنها دوباره سکوتی بین ما سایه انداخته دل تنگی ،غریبی ، دوری ، انتظار... آسمون چشم به راه طلوع صداقتت و زمین منتظر...
-
دارم له میشم ...
چهارشنبه 10 تیرماه سال 1388 13:03
سلام میلادم ... میلادم دیگه واقعا دارم میمرم ... از روز جمعه بهم زنگ نزدی ... این یعنی فاجعه ... میلادممم این یعنی چی ؟ ... این رفتار یعنی چی ... میلادم من دارم می میرممممممم ... خداااااااااااااااا چقدر صدات کنمممممممم ... خداااااااااااااااااااااااااااا میلادم نزار اینجوری همه چی تموم شه ... صدات دائم توو گوشمه ......
-
مرا عاشقانه در آغوش بگیر که سخت تنهام...
دوشنبه 8 تیرماه سال 1388 00:19
سلام میلاد ( اگه بودی با عصبانیت میگفتی : میلاد ؟؟ ... آره عزیزم میلاد چون از دستت دلخورم ) دیروز خیلی دلم گرفته بود ... الانم همینطور ... خیلی منتظر تلفنت شدم ... اما زنگ نزدی ... یه سری حرفا بود که نمیشد اینجا بنویسم ... توی یه برگه نوشتم تا هر وقت شد بدم بخونی و جواب تک تک سوالام رو بدی ... زیاد حوصله آپ ندارم ......
-
دوست دارم عشق من ...
شنبه 6 تیرماه سال 1388 19:22
سلام میلادم... روزت بخیر عزیز دلم ...بوس...بغل امروز حالم یکمی بهتره ... حداقل از دیشب بهترم ... دیشب خیلی داغون بودم ... وقتی ساعت ۱:۴۵ دقیقه بهم زنگ زدی باورم نمیشد ... فکر میکردم دچار خیال و توهم شدم ... اخه یه بار زنگ زدی و قطع کردی ... بعدش دیدم نه این واقعا میلادمه که زنگ میزنه ... نتونستم زیاد باهات حرف بزنم...
-
خدایاااااا ...
شنبه 6 تیرماه سال 1388 00:32
خدایااااااااااااااا امروز حالم خیلی بد بود ... تو از صبح زنگ نزدی ... حالا الانم که محمد میگه گفتی زنگ میزنی ... من نمتونم حرف بزنم ... تو که میدونی اوضاع من چطوریه ... چرا از صبح زنگ نزدی ... دارم تلف میشم من اینجا .. معلوم هست تو اونجا چی کار میکنی ؟؟ ... چرا به فکر من نیستی ... من دارم اینجا می میرم ... نمیدونی که...
-
بی تو توو این شبای بد ...
پنجشنبه 4 تیرماه سال 1388 16:29
به نام خدا ... سلام میلاده من ... سلام عزیز دلم ... سلام بهونه قشنگ من واسه زندگی ... از خدا میخوام سالم وسلامت باشی همیشه هر کجای این دنیا که هستی ... سایه ات هم روی سرم باشه ... دلم تنگ است دلم اندازه ی حجم قفس تنگ است ... سکوت از کوچه لبریز است ... صدایم خیس و بارانیست ... میلادی جونم دیروز نشستم یه نقاشی نیناس...