ღ.•**•.ღ عشق من میلاد ღ.•**•.ღ

حرفای دلمو مینویسم برات ...

ღ.•**•.ღ عشق من میلاد ღ.•**•.ღ

حرفای دلمو مینویسم برات ...

بی تو توو این شبای بد ...



به نام خدا ...


سلام میلاده من ... سلام عزیز دلم ... سلام بهونه قشنگ من واسه زندگی ...

از خدا میخوام سالم وسلامت باشی همیشه  هر کجای این دنیا که هستی ... سایه ات هم روی سرم باشه ...

دلم تنگ است دلم اندازه ی حجم قفس تنگ است ... سکوت از کوچه لبریز است ... صدایم خیس و بارانیست ...




میلادی جونم دیروز نشستم یه نقاشی نیناس کشیدم ... طرحشو توو یه سایت دیده بودم ... خوشم اومد همینطوری کشیدم فکر نمیکردم ناز بشه وسط دفترم کشیدم ... نگه داشتمش هر وقت دیدمت بهت میدمش ... یه عکس ازش گرفتم ببین اینه ...




امروز صبح که میس کال انداختی خیلی ترسیدم ... گفتم چی شده که از اونجا این همه وقت گذاشته میس کال انداخته ... بعد که محمد گفت به اونا تل زدی فهمیدم ... بازم انتظار ... بیزارم از این انتظار لعنتی ...

اما عشق من ... همسر عزیزم ... بازم صبر میکنم ... بازم تحمل میکنم ... تا واسه همیشه آغوش گرمت جایگاهم باشه ...
بی اندازه عاشقتم میلادم ... بی صبرانه منتظر شنیدن صدای پر از مهر و محبتت هستم ...




بازم می یام تا شب همین آپ رو ویرایش میکنم و حرفامو واست می نویسم دنیای من میلادم ...
بوس بوس بوس
بغل بغل بغل

 


سلام دوباره ... میلادم دارم دق میکنم ... نمیدونی چه حالی دارم ... باورت میشه انقدر حالم داغونه که مامانم هم گیر داد که چی شده،ما نفهمیم چته ؟ ... نمیتونم تحمل کنم ... دارم داغون میشم از این جدایی عذاب اور ...

وقتی صداتو می شنوم دنیارو بهم میدن ... اما 2 دقیقه هم نمیشه که باید قطع کنی ... دوباره دنیام رو سرم خراب میشه ... دلم میخواد یه عالمه برات حرف بزنم ... گریه کنم ... نق بزنم ... ناله کنم ...

اخ میلادم دلم داره میترکه ... 

دق دلیم رو سر سینای طفلی خالی کردم ... هی می اومد می رفت میگفت خاله چته ... الکی گفتم بابا سرم درد میکنه ... گیر داد باز که چرا چی شده مگه ... هی شوخی میکرد چیز میز پرت میکرد طرفم ... یه هو عصبانی شدم جا کیلیدی رو که انداخته بود طرفم گرفتم کوبیدم توو دیوار .. اومده بود دنباله اون می گشت ... اخه لامپ ها رو خاموش کردم اتاق تاریک بود ... یه هو پریدم داد زدم سرش خندید،بدتر عصبانی شدم گرفتم زدمش ... بعدشم هولش دادم خورد به دیوار شیر گاز از پشت رفت توو کمرشو گریه کرد دوید پیش مامانش ...

باورم نمیشه انقدر وحشی شدم ... دیوونه دارم می شم ... وای خـــــــــدا ... 

چطوری میتونم 2 ماه رو تحمل کنم ... با این وضع دووم نمی ارم میلادم ...


بازم میگم عاشقتم عشق من میلاد خودم ... چاره ای ندارم جز انتظار چون عاشقتممممم ...




خدایا خدا جونم امشب شب آرزوهاست ... خودت گفتی بیاید به درگاه من و ارزوهاتون رو بگین ...


خدای من اول ازت خوشبختی همه جوون ها رو میخوام در بینشون ما رو هم ببین ...

خدایا ازت میخوام ، تو رو قسمت میدم به این شب عزیز به این ماه عزیز که منو ومیلادم رو هر چه زودتر کنار هم ببری و بهم برسونی و این فاصله مکانی رو هم برداری ... خدایا تو خودت این عشق پاک رو با این همه فاصله توو دلای ما گذاشتی ... تو رو به مقدسات قسم میدم که خودت هم هر چه زودتر ما رو ببری کنار هم وبتونیم یه عمر طعم خوشبختی رو بچشیم ...

خدای بزرگم ازت میخوام همه حاجت مندا به خواسته دلشون برسن ...

خدای توو این شب عزیز همه بیماران رو شفا بده همشون همین امشب به آغوش گرم خانوادشون با سلامتی بر گردن ... 



خدای من خواسته دله همه جوونا همه دخترا همه پسرا رو بده ... خدایا دل همه ادما رو شاد کنه ... دل من و میلادم رو هم شاد کنه ...

خدایا میدونم بنده خوبی نیستم ، خدایا میدونم گناهکارم ، خدایا ازت عاقبت بخیری همه ادما رو میخوام در کنارشون ما رو هم قرار بده ...
خدایا باز هم ازت میخوام من و میلادم (ما) به خواسته دلمون و وصال برسیم ...
آمین یا رب العالمین



دلم تنگ است دلم تنگ است خدایا 

چه  زجری دردلم مانده است خدایا

 

تمام استخوان هام ناله دارد

 گویی غم در وجودم خانه دارد

 

 شب و روزم یکی گشته خدایا

غم ودرد، همدمی گشته خدایا




از همه دوستان التماس دعا دارم ...

نظرات 3 + ارسال نظر
الهام پنج‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 09:56 ب.ظ http://shamevojood.blogsky.com/#

سلام دوست خوبم
اپم و منتظر حضور سبزت هستم.
موفق باشی و همیشه شاد.

مریم جمعه 5 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:27 ق.ظ

صدایت

نوای دلنوازیست

چونان جویباری

در عمق جنگل تبدار

نرم و آرام

تن را که به خنکایش بسپاری

آتش درونت را می نشاند




صدایم کن ...




[ بدون نام ] جمعه 5 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 01:15 ق.ظ

شیرینی دیدار بعداز فراق تو را انتظار میکشم دوری از تو برایم سخت است و

ملال اور اما شیرینی خنده هایت تحمل فاصله ها را برایم اسانتر میکند

حالا دیگرنزدیک به توام وجود نازنینت را حس میکنم خاطرات تلخ تنهایی و

روزهای تکراری و بی کسی ام را دراین شهر از یاد برده ام

اینجا هوایش بوی تو رادارد هر سو که مینگرم تورامیبینم که لبخند به لب

ایستاده ای و با چشمانت مرا فرامیخوانی همان چشمانی که شب وروز

هجرانشان رادر اشک نگاهم بر قلبم میریختم

چه شبها که رویای دستان پرمهرت خواب از چشمانم می روبود و در دل

ظلمت شب تو را فریاد میزدم

اری نازنینم قلبم را به توباخته ام

حلقه عشقت بوسه گاه لبهای داغ من است

چه ساده عاشقت شدم .



صبورانه میگذرانم این چندروز را تا دوباره جان بگیرم از دیدار تو.....

مریممممممممممممممم ... خیلی قشنگ بوددددددد ... بغضم ترکیدددددددد ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد