ღ.•**•.ღ عشق من میلاد ღ.•**•.ღ

حرفای دلمو مینویسم برات ...

ღ.•**•.ღ عشق من میلاد ღ.•**•.ღ

حرفای دلمو مینویسم برات ...

خدایاااااا ...

خدایااااااااااااااا



امروز حالم خیلی بد بود ... تو از صبح زنگ نزدی ... حالا الانم که محمد میگه گفتی زنگ میزنی ... من نمتونم حرف بزنم ... تو که میدونی اوضاع من چطوریه ... چرا از صبح زنگ نزدی ... دارم تلف میشم من اینجا .. معلوم هست تو اونجا چی کار میکنی ؟؟ ... چرا به فکر من نیستی ... من دارم اینجا می میرم ... نمیدونی که چه حالی دارم ... همه دلخوشیم اینه که زنگ بزنی روزی یه دقیقه صداتو بشنوم ... اونم تو اینطوری کردی امروز رو ...



خیلی دلم ازت پره ... خیلی زیاد ... نمیخوام مثل خیلی ها باشم ... اما تو امروز به خانوادت زنگ زدی ...نمی شد مثل همین چند روز یه ۲ دقیقه هم کمتر به عشقت زنگ بزنی ؟... یادته بهت چی گفتم شبی که میخواستی بری ؟ یادته ؟ دیدی حسم واقعی بود ... دیدی درست حدس زده بودم ... دیدی حالاااااااا 


دلم ازت پره میلادم ... دارم می ترکم از غصه ... ای خدااااااااااااااا

قهرم باهات ... قهرم باهات ... قهرم باهات ...



الان دیوونه ام دیوونه ... دلم میخواد جیغ بزنم .. گریه کنم ... اما نمی تونمممم... وای خداااااا ... دارم خفه میشم ... داغون شدممممم ...

تمامه تنم درد میکنه ... امروز داداشم میکه چته تو چرا انقدر دستات می لرزه ... از الان شدم مثل پیر زن هااا ... اعصاب ندارم ... خدا جونممممممم به دادم برس ... 


خدایااااااااااااااااااااا به فریادم برس ای فریاد رس ...

ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

دارم می میرم از درد جدایی ... امن از این جداییی ... 



امشب گرفته گریه ها دست دلم را

دریا کمک کن تا بیام ساحلم را


نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 6 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:55 ق.ظ

فاصله برای عاشق همیشه تلخ است.
چه هشتصد کیلومتر باشد و چه هشت متر
این را از چشمان خیس سرباز ی فهمیدم
که از بالای برجک دیدبانی
به معشوقه اش مینگریست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد