ღ.•**•.ღ عشق من میلاد ღ.•**•.ღ

حرفای دلمو مینویسم برات ...

ღ.•**•.ღ عشق من میلاد ღ.•**•.ღ

حرفای دلمو مینویسم برات ...

دارم له میشم ...

سلام میلادم ...

میلادم دیگه واقعا دارم میمرم ... از روز جمعه بهم زنگ نزدی ... این یعنی فاجعه ... میلادممم این یعنی چی ؟ ... این رفتار یعنی چی ... میلادم من دارم می میرممممممم ...

خداااااااااااااااا چقدر صدات کنمممممممم ... خداااااااااااااااااااااااااااا

میلادم نزار اینجوری همه چی تموم شه ... صدات دائم توو گوشمه ... میگفتی تا همیشه کنارتم ... میگفتی یادت نره هیچ وقت که من عاشقتم ... به خدا معنی این کاراتو نمی فهمم ... 


به دادم برسسسسس ... عشقت داره اینجا خفه میشه ... کجاست اون حرفای عاشقانت ... کجاست اون دوست دارم دوست دارم گفتن هات ... من که موندم لعنتییییییی تا تهش موندمممممم تا ته دنیامممم ... پس تو کجا رفتی ؟؟؟؟کی بود میگفت تو نباشی منم نیستم ؟؟؟؟؟؟ حالا خودت معلوم نیست کجایی ....

نگو نمیتونه زنگ بزنم نگووووووو ... چرا به مامانت میتونی بزنی ؟؟؟؟ بی انصاف یعنی ارزش ندارم یه روز در میون هم به من زنگ بزنی ؟؟؟؟؟؟؟؟منی که بهم میگی عشق من ؟؟؟؟ من که قبول کردممممم از اونا کمترم واستتتتتتت ... یادته اون شب چقدر عصبانی شدی اینو گفتم ؟؟؟؟؟؟؟ یادته گفتی نههههه تو از همه واسم بالاتری ؟ حالا دیدی ؟؟؟؟؟؟ دیدی خیلی کمترمممممممم ...

خدااااااااا چرا ساکت وایسادییییییی ... ببین منه بد بخت رووووووو ببین که دارمممم جوون میکنممممممممم ... 



نمیتونم آروم باشمممممممم ... دلم نمیخواد توو عشقت شک کنمممممممم ... به عشقت بیشتر از عشق خودم ایمان دارمممممم ... داری چی کار میکنی حالااااااااا ... میخوای به کجا برسیمممممممممم ... عشق ما که انتها نداشتتتتتت ...

میلادم تو رو خداااااااااااااااا ... جواب اینارو بده بهممممممممم ... بیا بزن توو گوشممممممممم بیا دعوام کننننننن بیاااااااااااااااا ... اما بیا و بگو همه اینا که دارم میگم چرته غلطه ... خدایااااااااااااا 

مغزم داره میترکه از همین فکر و خیال ...

میلادم تو رو به جون من اگه هنوز واست عزیزه امروز زنگ بزن و جواب سولام روبده و منو از این جهنم نجات بده ...

خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا التماست میکنم ...


نظرات 1 + ارسال نظر
...شیوا چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 01:30 ب.ظ http://VENUS4080.BLOGFA.COM

سلام.دوست من ۴سال ژیش شیفته ی یک نفر بودم ...واسش از همه چیز گذشتم...حتی نمیتونی تصورش را کنی...اما بعد رفت اما من نتونستم هیچ وقت بگم بده آخه اصلا نمیتونسم تصور کنم اون بره اما رفت و من را در جهنمی جا گذاشت ...به مرز جونم رسیدم....خونوادم دیدند دارم نابود میشم رفتم ژیش روانژزشک...وقتی معاینم کرد خندید گفت حالا میفهمی مجنون یعنی چی...قرار بود بستری شوم اما مامانم نذاشت.....خوب گذشت حالا نامزد دارم ...خیلی دوستش دارم اما ته دلم یک جوری گاهی با تداعی اون میسوزه....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد