خیلی دوست دارم .

به نام خدا ...

سلام میلادم ...

میلادم دلم گرفته ... امروز حالم اصلا خوب نیست ... چرا مراقب نبودی اخه ... سرماخوردی حالا ... تا خوب شی من دیوونه میشم ... توام که خیلی بد مریض میشی ... خدااااا ... کاریم نمیتونم کنم ... نه پیشتم بتونم خودم کاری کنم نه جایی هستی که یکمی خیالم راحت باشه ...

میلادم دلم میخواد بودی باهم حرف میزدی ... خیلی دلم گرفته ... خیلی دلم پره ... کی این فاصله های لعنتی تموم می شه ... 

عشق من ... نفسیه من ... میلادیه من ... خیلی دوست دارم ... عاشقتم ... کاش الان پیشت بودم ... تو رو خدا موظب خودت باش ... ببین سرماخوردی ؟ لااقل نزار بدتر شه ... 

خدایا هر چه زودتر همین امروز میلادم خوب شه ... خدایا حواست به عشقم باشه هااااااااا ... قربونت برم خدا جونم ...

میلادم دیروز دختر خاله ام به زور برام کار خیاطی اورد اونم چیییی کت وشلوار ... هر چی میگم وقت ندارم خودم کلی خیاطی دارم واسه اخر مرداد ماه ... هی میگه بیخود ندوزی خفت میکنم ... اگه ندوزم کلی پشت سرم حرف میزنن ... مجبور شدم بگیرم ... موندم به خدا چی کار کنم ... اصلا دل و دماغ دست زدن به خیاطی رو ندارم ... اونم واسه یکی دیگه ... واییی خدااا ... چقدر بدم می یاد ادم رو لای منگنه میزارن ... باز رسیدم به این جمله که خودم کردم که لعنت بر خودم باد ... بگو اخه ادم عاقل خیاطی رفتنت چی بود ...

دلم میخواست پیش تو بودم میلادم ... هیچی تو این دنیا نمیخوام جز تو و ارامش و خوشی کنار تو رو ... میدونم خدا بهم میده اینارو ... 

اگه بدونی الان قلبم چه حالیه ... داره از سینم می زنه بیرون ... دلم داره برات پر می کشه ...

ای خداااااااا کمکم کن ... دلم برای عشقم یه ذره شده ... دلم میخواد ببینمش ... دلم میخواد ... دلم میخواددد خدااااا

وای دلم میخواد باز بشینم یه عالمه اشک بریزم ... خدایا تلفنم نمیتونم بزنم ... حالا امروز که میلاد گفته از صبح میتونی زنگ بزنی ... خدایا کاش مامان بره بیرون بتونم به عشقم زنگ بزنم ... خدایا معدم باز شروع کرد ... اخه خدایااااااااااااا ... دلم تنگ شدههههه ...