ღ.•**•.ღ عشق من میلاد ღ.•**•.ღ

حرفای دلمو مینویسم برات ...

ღ.•**•.ღ عشق من میلاد ღ.•**•.ღ

حرفای دلمو مینویسم برات ...

حالم خیلی بـــــــــــــــــــــده

خــــــــــــــــــــــــــــــدا جونــــــــــــــــــــــــــــــم



چراااااااااااا ؟؟؟ چرااااااااااا ؟؟؟ مگه بهت نگفته بودم نمیخواممممممم کسی جز خودت خبری بهم بده هاااااا ... چرا باز امروز محمد گفت دیشب تل زدی ؟؟ چرااااا ؟!!! تمام فکرمو ریخت بهم ... همون حسی که بهت گفتمممم ... همون حس الان تو وحودمه ... ای خدااااااااااااااااا ... دارم دق میکنم ...




هنوز دو روز هم نشده حس میکنم دو سال گذشته ... باورت نمیشه میلادم تا صبح یه لحظه ام خواب به چشام نمی یاد ... دلم برات تنگ شده ... نمیدونم چطوری میخوام تحمل کنم ... کارم شده گریه کردن ... تو خونه با هیچکی حرف نمی زنم ... 





محمد الان یه چیزی گفت قلبم و آتیش زد ... گفت من که برادرشم بهش نزدیکترم چیزیم نیست ... این یعنی تو چرا خودتو میکشی ... میلادم محمد از من به تو نزدیکتره ؟؟ ... البته میدونم بچه است ... نمیتونه عشق رو درک کنه ... اما انگاری منتظر بهونه ام ...


حالم خیلی بـــــــــــــــــــــده ... نت هم سرگرمم نمیکنه ... 



ادامه مطلب ...