ღ.•**•.ღ عشق من میلاد ღ.•**•.ღ

حرفای دلمو مینویسم برات ...

ღ.•**•.ღ عشق من میلاد ღ.•**•.ღ

حرفای دلمو مینویسم برات ...

چه غریبونه نشستم ...


سلام ... صبحت بخیر باشه عشق من ...


الان کجایی تو ؟ من که خیلی دلم گرفته انگاری یه چیزی راه گلومو بسته نمیتونم راحت نفس بکشم ... دیشب تا صبح نخوابیدم ... ساعت شش چشمم به ساعت بود که الان داری میری ... تمام شب به تو فکر میکردم ...اصلا خواب به چشام نیومد ...




ساعت 11 به زور و اجبار از تختم بلند شدم ... رفتم کاراو کردم ... همش چشام به موبایل بود که ببینم میس کال می ندازی یا نه ... خدایا بهمون صبر بده ...


عشق من دیشب آبجی مهدیه پیشم بود وقتی رفتی خیلی سعی میکرد کمک کنه تا زیاد به نبودنت فکر نکنم ... با هم دیگه توو بازی تراوین پبت نام کردیم گفتیم اینطوری سرمون گرم میشه ...

مهدیه دیشب میگفت :صبایی منم دلم گرفته انگار راستی راستی داداش میلادم ، داداشمه و داره می ره سربازی ...



دلم گرفته خیلی زیاد میلادم ... تا کی انتظار بکشم تا صداتو بشنوم ؟ دلم داره از غصه میترکه ... دلم میخواد سرم و بزارم روسینت گریه کنم ... کاش بودی بغلم کنی ... کاش بودی مثل همیشه آرومم کنی ... نمیدونم چی کار کنم ... اصلا نمیدونم واسه چی اومدم رو نت ...